نویسنده: مریوان وریا قانع
ترجمه از کردی: اسعد باقری
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اشاره: جامعهی مدنی از شاخصهای دمکراسی به شمار میرود. امروز همهی سازمانهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی برای حضور در جامعه و ایفای نقش مؤثر نیازمند فهم دقیق و ضرورتهای ناشی از آن هستند. جامعهی مدنی ویترین رنگی عرضه و تعامل اندیشههای مختلف سیاسی و اجتماعی و مابهازاهای بیرونی آن است.
اندیشهی جامعهی مدنی اگر چه در ماهیت خود لیبرالی است امّا به آن محدود نبوده و همهی جریانهای چپ و راست، مارکسیستی و دینی، اسلامی و غیر آن میتوانند - و در واقع میباید- آن را به کار گیرند. اگر در مقام مقایسه با بازار کالا و خدمات در عرصهی اقتصادی این مفهوم را با مابه ازای خارجی بخواهیم بیان کنیم، به نظر میرسد بازار آزاد اندیشه و عمل مفهوم دقیقی باشد. چرا که مانند بازار کالا و خدمات، در جامعهی مدنی هم همهی صاحبان اندیشه و تبلورهای عملی آن میتوانند آزادانه وارد یا خارج شوند بدون اینکه اجباری برای تبعیت از یکدیگر وجود داشته باشند.در عین حال نمیتوان منکر آن شد که مبادلاتی هم صورت میگیرد و همه میتوانند از اندیشهها و تجارب عملی یکدیگر استفاده کنند یا آنرا غنا بخشند.حضور سازمانیافته در جامعه، به صورت احزاب و جنبشهای سیاسی یا صنفی و اجتماعی، فارغ از مبنای فکری آن مستلزم درک درستی از جامعهی مدنی است. در غیر این صورت به ایجاد فضای ملتهب سیاسی، بدون تسامح با یکدیگر و نهایتاً به ایدئولوژیهای انقلابیگری و خشونتآمیز کشیده میشود و مانع از آن میشود که انسان به حکم (لا إکراه فی الدّین) علیرغم (قد تّبین الرّشد من الغیّ) دست به انتخاب آگاهانه درست یا غلط، صواب یا ناصواب بزند. درک این مهمّ برای ما به عنوان بخشی از جامعهی ایرانی با در نظر گرفتن همه ملاکهای تفاوت از آن جهت لازم است که متأسفانه متغیر قدرت (اجتماعی یا سیاسی ) در ایران در صد سال گذشته که به صورت عملی این اندیشه به فضای اجتماعی و سیاسی ایران وارد شده است ،نتوانسته است به درستی آنرا درک کند و متناسب با ویژگیهای جامعه ایرانی مابهازای بیرونی آنرا ارائه دهد. سرویس سیاسی پایگاه اطلاعرسانی اصلاح، این مقاله را که به ارائهی دیدگاهی تئوریک و انتقادی در این زمینه میپردازد در معرض دید و نظر عموم قرار میدهد.
سرویس سیاسی پایگاه اطلاع رسانی اصلاح
امروزه یکی از تزهای اساسی تفکر سیاسی در جامعه کردستان تز جامعهی مدنی است. اندک گروه و جریان سیاسی، روشنفکری و اجتماعی را میتوان یافت که بحث از جامعهی مدنی و تلاش در راستای ترویج و توسعهی آن را همانند بخش مهمی از سیاستهای خود نبیند. اگر در دوره های پیشین ایدهی سوسیالیسم در کردستان(1) به عنوان ایدهی اول خود را مطرح مینمود، اکنون ایدهی جامعهی مدنی این نقش را ایفا مینماید. اما جامعهی مدنی نیز همانند بسیاری دیگر از تئوریهای موجود در تفکر سیاسی کردی، به آن صورت از لحاظ تئوریک بررسی نگردیده و غیاب تحلیلهای دقیق فکری، فرهنگی و روانشناسی از آن به خوبی احساس میشود.
بسیاری از مقالات و نوشتارهای موجود دربارهی جامعهی مدنی چیزی جز تکرار بیزارکننده شاخصهای مکانیکی آن و بیان ناقص دیدگاههای چند فیلسوف سیاسی در این باره نیست. این نوشته آغاز تلاشی جهت تئوریزه کردن مفهوم جامعهی مدنی در کردستان در مواردی است. به اعتقاد بنده، مهمترین آن موارد فکری و سیاسی است که میتوانیم در میان آنها بحثهایمان دربارهی جامعهی مدنی را ادامه دهیم. بدون شک جامعهی مدنی تنها متشکل از آن دسته ارگانها ،NGO ها ،و سازمانهای اجتماعی که خارج از ساختار دولت و جامعهی سیاسی ،نقش دیدهبانی قدرت، دولت وسیاست را ایفا مینمایند، نیست. و به تنها خانواده، دانشگاه، مسجد و محافل هنری و ادبی و ورزشی محدود نمیباشد. بخصوص در جامعهی کردستان نمیتوان جامعهی مدنی را تنها در این بعد تشکیلاتی خلاصه نمود. هر فرد آگاه از درونمایهی جامعهی کردستان به خوبی پیخواهد برد که بسیاری از موارد تشکیلاتی فوق به عنوان داراییهای خصوصی یک حزب به شمار آمده و به نحویی به عنوان بخشی از اندام حزب در جامعهی کردی گسترش یافته و بخش مهمی از فعالیتهای آنها علاوه بر گردهم آوردن افراد در اطراف حزب ،شامل نگهبانی و طرحریزی ساختار اجتماع نیز میباشد. از دیدگاه نویسنده، جامعهی مدنی جدای از بعد تشکیلاتی خود دارای یک بعد معنوی و انتزاعی بوده که از لحاظ تأثیر گذاری کم اهمیتتر از بعد تشکیلاتی آن میباشد. مواردی که بنده در ذیل آنها را نشان خواهم داد به بعد تشکیلاتی جامعهی مدنی مربوط بوده و عبارتند از: مجموع هنجارها، تفکرات و ایدهها و رویدادهای روانشناسانه و مسایل روشنفکری که به عنوان نیروی اخلاقی، روشنفکری و روانی حضور دارند. این نیروی نهانی میتواند هم به سود جامعهی مدنی بوده و در راستای پایداری و تقویت آن به کار آید و هم بالعکس در راستای تخریب و تضعیف آن. برای شناخت این بعد انتزاعی جامعهی مدنی باید موارد زیر را از یکدیگر جدا نمود:
1- جامعهی مدنی و ترس : در فضایی که ترس حاکم باشد نمیتوان از جامعهی مدنی سخن گفت . از آنجایی که ترس سرکوبکنندهی آزادی بوده، دشمن اول جامعهی مدنی نیز میباشد و در جایی که آزادی نباشد وجود جامعهی مدنی نیز معنایی نخواهد داشت. وجود و حضور ترس توان بیان آشکار و آزادانهی دیدگاه، جهانبینی، مطالبات و آرمانها، پیامدها و انتظارات را از گروهها و افراد سلب نموده و توانایی تشکیلاتی نمودن فعالیتها را از آنان خواهد گرفت. برای آنکه بتوانید پیشقدم باشید در بنیان نهادن سازمان و تشکیلاتی نمودن ارتباطات و منافع و مطالبات جمعی خود، باید شرایطی را فراهم نمود که در آن نیروهای اجتماعی از اجتماع سازمانیافته ترسی نداشته باشند. ترس به عنوان نیروی روانی، همواره در جایگاه پشتیبان آن دسته از پروژه های سیاسی، اجتماعی که خواهان بنیان نهادن انسان در قالب گروههای کوچک و بدون هویت بوده و نیز پروژههایی که خواهان ایجاد دنیاهای ممنوع و مخوف زیرزمینی در کنار جهان آشکار و روزمرهایی که در آن زندگی میکنیم، قرار دارد. تفکر جامعهی مدنی بیانکنندهی آمادگی جامعه، سیاست و نیروهای گوناگون اجتماعی برای بیان هویدا بودن در نزد خود، دیگران و جامعه در حالت کلی میباشد .فلسفهی جامعهی مدنی فلسفهی پیشگیری از آن جهان نهانی و غیر قابل رؤیتی است که برخی گروههای سیاسی خواهان ایجاد آن برای طرح مطالبات خود میباشند. جامعهی مدنی به معنای ممانعت از ایجاد دو جهان است، یکی آشکار و دیگری ناپیدا و ممنوع، یکی سازگار و همراه با فرم و دارای مکانیزمهای اجبار و ممنوعیت، دیگری سرزمینی نهانی برای شکستن قوانین ممنوع کننده، در یکی باید نظارهگر و مطیع بود و دیگری محل نفرت ورزیدن و نگفتن. بدین معنا و بر اساس روانشناسی اجتماعی جامعهی مدنی پایان آن اسکیزوفرنیای اجتماعی است که جامعه را به شیوهای معمارانه به دو بخش ناسازگار تقسیم مینماید. بخش آشکار و قابل رؤیت و دیگری نهانی و مخوف. بدون شک ترس تنها نیروی روانی نبوده بلکه دارای بخشی ارگانیک نیز میباشد. برخی از سازمانها و ارگانها به شیوهای سازمانیافته در راستای برجستهکردن، نشان دادن و سمبلیک کردن ترس فعالیت مینمایند. ساختارهای امنیتی، ارتباطی، نظامی و یگانهای ویژه و حتی رسانهها و بسیاری دیگر به شیوهای مستقیم یا غیرمستقیم به عنوان ابزاری در راستای ایجاد و تقویت ترس موردنظر قدرتمندان در اجتماع فعالیت مینمایند. به عبارت دیگر ترس به معنای فقدان هرگونه پویایی اجتماعی نیز میباشد، چرا که نیروی ترسیده، توانایی آن را ندارد که مجری و حامل پروژهای اجتماعی در راستای تغییر باشد ،به ویژه تغییری که دارای کاراکتری روزمره، آرام و آشکار باشد و در عین حال این تلاش صورتی تهاجمی به خود نگرفته و به خشونت کشیده نشود.
2- جامعهی مدنی و خشونت: دشمن دیگر جامعهی مدنی خشونت است، هیچ چیزی به مانند خشونت نمیتواند به بنیانهای جامعهی مدنی آسیب برساند، در هر جایی که خشونت زبان گفتگوی میان نیروها و گروههای اجتماعی باشد در آنجا نظامیگری حضور دارد نه جامعهی مدنی، حال این خشونت مادی باشد یا روانی. جامعهی مدنی به جای جلاد، گلوله و شلاق، به جای ارزشهای اخلاقیای که انسان را به سکوت و حقارت دعوت مینماید، به تریبونها و محافل گفتگو و روزنامههای آزاد نیازمند است، به فلسفهای نیازمند بوده که از باور به آزادی آغاز نماید نه ممنوع کردن و اجبار. در این فلسفه آزادی همچون یک حق طبیعی برای هر انسانی شمرده میشود، همانند پروسهای نامحدود و نه همچون عطیهای از جانب حزب، رهبر و قدرتمندان برای شخص، گروه و جامعه. وجود کانالهای آزاد بیان، وجود یک فلسفه اخلاقی دارای احترام و تقدس همراه با توانایی پذیرش کوتاهیها و تفاوتها و ایجاد دیالوگ در فضای اختناق همچون شرایط اساسی برای تغییر خشونتهای درون اجتماع به فعالیتهای مسالمتآمیز اجتماعی میباشد.
اگر فلسفه جامعهی مدنی فلسفهی تبدیل اجتماع به سوژه باشد، در این صورت سوژه با نیروی خود به سایر نیروهای اجتماعی (نیروهای موجود در درون سوژه )مشروعیت خواهد بخشید، در این حالت پی خواهیم برد که حضور خشونت در جامعه میتواند چه پروژهی خطرناک و کشندهای برای زدودن تمامی سرچشمههای مشروعیتبخش جامعه (به عنوان نیرویی معنوی وسمبلیک) باشد. تهدید دیگر خشونت را میتوان در توانایی ایجاد انفعال بررسی نمود، در این حالت ترس بعدی مخفی و ادبی به خود گرفته که با تغییر واژگان خود میتواند خود را خارج از قالب نیرویی ویرانگر و سرکوبگر تعریف نماید. در تعریف خشونت باید به این واقعیت نیز اشاره نمود که بسیاری از موارد خشونت تنها ابزاری برای بدست آوردن چیزی یا رسیدن به هدفی خاص نمیباشد، بلکه میتواند به نوعی انفعال مبدل گردد که میتوان از آن به عنوان "انفعال در راستای تحقیر" نام برد. منظور از بعد استاتیک نیز معانیی است که خشونت خارج از جنبهی حضور فیزیکیاش، به خود میگیرد. وظیفهی استاتیک تحقیر در این حالت آن است که با انتقال رویدادها از زمینهی واقعی خود به زمینهای مخفی که در آن با تغییر ادبیات خود به اعمال خشونت در واقعیت، توجیهی مؤثر ببخشد. به عنوان نمونه تجاوز به یک زن در بحبوحهی جنگ یا دوران اسارت عملی است عینی و محسوس اما زمانی که این تجاوز به عملی سمبلیک (با تغییر ادبیات خشونت) تغییر یافته و به آن بعدی انفعالی داده میشود، خشونت اعمالیافته از تجاوز به یک زن به تحقیر ملت، قوم یا دین زن تغییر مییابد.(2)
و یا کشتن یک کودک در مرحلهی سمبلیک خود به کشتن یا از میان بردن مسئلهای در آینده که کودک به سمبل آن مبدل گشته تغییر معنا خواهد یافت.
(3)
3- جامعهی مدنی و سیاست: یکی از شاخصههای اساسی جامعهی مدنی استقلال فکری، معرفتی و روشنفکری است. معنی این استقلال نیز آن است دولت یا حزب نباید سعی در انحصاری و تک قطبی نمودن حوزههای مذکور داشته و در حقیقت نیز نباید به هیچ شیوهای خود را مالک انحصاری آن بداند. در جامعهی مدنی تفکر، روشنفکری و کانالهای آزادی بیاناند، مکان و جایگاههای تغییر تفکر، باور و بحث و جدل متنوع، متفاوت و گاها" متضادند، در طی این روند جامعه پی خواهد برد که در درونش دارای منابع متفاوتی از نیرو، نگرش، دستاورد و مطالبه حضور دارند. البته این استقلال نیز بدان معنا نیست که احزاب حق داشتن روشنفکر، کانالهای آزادی بیان و رسانه مستقل را ندارند، بلکه به معنای آن است که جامعه با داشتن ابزارهای مذکور مختص به خویش بتواند از درون این تنوعات با صدایی متفاوت سخن بگوید. جامعهی مدنی آنگاه خواهد توانست دولت، احزاب و گروههای صاحب قدرت را به تغییر اصولی وادارد، که دارای آزادی بوده و مجرای ابراز وجود آزاد را نیز داشته باشد. بدین معنا جامعهی مدنی یعنی توافق نیروهای اجتماعی موجود در جامعه مورد نظر بر قراردادی که در آن هر نیرویی (اجتماعی ) آزادی، مشروعیت، وجود و حق رشد و انتخاب شیوهی زندگی و کار و انتفاع اجتماعی و استاتیکی نیروهای دیگر را به رسمیت بشناسد. در جامعهی مدنی هیچ نیرویی نمیتواند از زبان دیگران سخن گفته و خود را نمایندهی همگان بداند، هیچ فردی نیز نمیتواند به عنوان وکیل و نمایندهی تمام ملت و جامعه سخن بگوید. در جامعهی مدنی هر نیرویی در چارچوب توافقی که در آن مشارکت دارد میتواند در راستای منافع ومطالبات خود سخن بگوید، در جامعهی مدنی در یک چارچوب مشخص قوانین، هزینهها و نتایج رقابت آرام اجتماعی به صورتی آشکار تعیین گردیده و این مرزها همگی به وضوح مشخص شدهاند تا هیچ نیرو و جریانی سعی در تخریب آنها را نداشته باشد، در صورت تخریب این مرزها هم آسایش اجتماعی و هم بنیانهای آزادی و هم چارچوب و توافق بر همزیستی(به معنای درکنار هم بودن) نیروها خواهد شکست. جامعهی مدنی بدین معنا ساختن حداقل اجماع اجتماعی است بر اصول حرکت اجتماعی در راستای تکامل است. این مهم نیز در درجهی اول مستلزم ساختن چارچوبهای قانونی و سیاسی رقابت اجتماعی و تعیین محدودیتهایی است که همه باید به آن احترام بگذارند، به عنوان نمونه تخطی نکردن از قانون در برابر همگان. در چنین شرایطی سیاست عبارت است از آخرین نتیجه و محصول گفتگو و رقابت و حرکت اجتماعی و نه نقشه و طرح حاصل از گفتگو و توافق در اتاقهای در بسته، سیاست عملی آشکار و همگانی خواهد گشت، بخش اعظمی از جنبهی نهانی خویش را از دست خواهد داد بدین معنا فلسفه جامعهی مدنی خواهان گونهای نو از سیاست خواهد بود، سیاستی که از تاریکی به روشنایی و از درون محافل بسته به جامعهای آزاد انتقال یابد و از روانشناسی بستهی رهبران به محافل گفتگوی آشکار در بطن جامعه تغییر مکان خواهد داد.
4- جامعهی مدنی و حزب: از تفکراتی که به عنوان تهدیدی برای جامعهی مدنی محسوب میگردد، تفکر تکحزبی یا حزب برتر یا حزبی است که پیوسته بخواهد آنقدر گسترش یابد که تمام جامعه را فراگرفته و خود در جایگاه جامعه قرار بگیرد. با وجود چنین تفکراتی به زحمت میتوان از وجود رقابت در جامعهی مدنی سخن گفت. جامعهی مدنی تنها در صورت غیاب چنین تفکراتی خواهد توانست مسیرهای ایدئولوژیک و سیاسی و فکری متفاوت موجود در درون خویش را شناخته و عرصهی لازم برای ابراز سیاسی و فرهنگی و اخلاقی را برای آنها فراهم نماید. حزب برتر (یا حزب پیشرو) به معنای واداشتن تمام جامعه به پذیرش نگرش، تحلیل و تصمیمات حزب مورد نظر برای تمام ابعاد زندگی بوده و نیز به معنای تسلیم شدن در برابر تعریف و معنا و انتظارات حزب مورد نظر (در حوزههای مختلف زندگی فردی و اجتماعی میباشد) در عمل نیز این به معنای وادار کردن نیروهای اجتماعی است برای صرف نظر نمودن از دیدگاه خود یا حداقل آن بخش از نظرات و افکارشان که با نظرات "حزب خود رهبربین" همخوانی ندارد. هر حرکت سیاسی که حامل پروژهی جامعهی مدنی باشد، باید پیوسته تلاش نماید تا خود را از تبدیل شدن به حزب پیشرو محافظت نماید، در کنار مسائل فراوان دیگر باید تلاش نماید تا وسعت خود را بیش از حد بزرگ نکرده و خرد بودن خود در برابر جامعه را همانند حقیقتی اجتماعی قبول نماید. بدون شک حفاظت از کوچک بودن حزب و پیشگیری از توسعهی سرطانآسا و ممانعت از تسخیر جامعه به نفع حزب، هم به سود حزب و هم به سود سایر نیروهای اجتماعی و در حالت کلی تمام جامعه خواهد بود. بدین طریق حزب خواهد توانست مسئولیتهای اجتماعی را بر جامعه و نیروهای گوناگون موجود در آن تقسیم نماید، و سنگینی مسئولیتی را که در نتیجهی تنها پاسخگو بودن در برابر زندگی اجتماعی و سیاسی برخود روا خواهد داشت از شانههای خود بردارد. در همین زمان نیز جامعه آزادی آن را خواهد داشت که انتخابهای خود را، خود انجام دهد و نه حزب و یا رهبری از بالا این انتخاب را بر او تحمیل نماید، خود نظرات خویش را بیان نموده و مسئولیت آن را نیز بر عهده بگیرد نه یک حزب.
بدون شک حفاظت از کوچک بودن حزب در برابر جامعه (به معنای عدم تلاش برای گسترش بیش از حد حزب) امری نیست که به طور خود به خود روی بدهد، امری نیست که حزب بخواهد در زمان ویژهای در این راستا گام بردارد، اجرای این مهم مستلزم تبیین استراتژی و برنامه و نبردی ویژه بوده که در آن گفتمان جامعهی مدنی جایگاه گفتمان تکحزب یا حزب برتر را به خود اختصاص دهد. برای آنکه قدرت در دستان فرد، گروه یا یک حزب خاص متمرکز نگردد همواره نیازمند ساختن یا تقویت نیروهای متفاوتِ مستقل و مکانیزمهای خاص است تا از وقوع این رویداد ممانعت نماید. بدین معنا گفتمان جامعهی مدنی نیازمند آن است که احزاب پیوسته در فکر ایجاد و تقویت نیروهای گوناگون مستقل و منتقد در خارج از دایره خویش بوده تا این نیروها بتوانند با انتقاد از حزب و رهبران آن، آنها را از انحراف و سوءاستفاده از قدرت و رفتن به سوی دیکتاتوری منع نمایند.
در شرایطی ویژه که حزب مانعی برای شکلگیری و یا تقویت این نیروهای اجتماعی در خارج از دایرهی حزب برای ممانعت از نقد خود باشد، در آن صورت نمیتوان از دمکراتیزاسیون و پیش از همه از پروژهی جامعهی مدنی سخن گفت.
٥- جامعهی مدنی و حقیقت : شکلگیری جامعهی مدنی در اجتماعی که یک تعریف مشخص برای حقیقت دارد و این حقیقت نیز به تعریف و تبیین خوب و بد، درست و نادرست و مؤمن و مطرود میپردازد، ناممکن یا حداقل دشوار است. هر فرد، گروه یا حزبی که اندکی ارزش و احترام برای جامعه و گروههای دیگر قائل باشد، باید به این واقعیت که او بخشی از حقیقت را نزد خود دارد و هیچ گروهی تمامی حقیقت را در نزد خود ندارد، گردن بنهد. شناسایی حقیقت را باید محصول دیالوگ جمعی دانست، و نه به مانند الهامی ماوراء طبیعی، همچون دارایی تمام گروهها و افراد موجود در اجتماع، و نه همچون دارایی گروهی یا فردی مشخص، که یکی از الزامات اساسی آن نیز حضور جامعهی مدنی است. (به عنوان عرصهای برای گفتگو و مشارکت فعال، آزاد افراد و گروههای مختلف برای رسیدن به حقیقت یا بحث و کنکاش بر سر حقیقت). در واقع نیز آسایش و امنیت اجتماعی و سیاسی در وهلهی اول وابسته و نیازمند آن است که حقیقت در میان گروهها و افراد مختلف تقسیم شده باشد و هر گروه و فردی نیز باید این واقعیت اجتماعی را درک نماید که تنها بخشی از حقیقت نزد اوست و هیچ نوع حقیقت مطلقی نیز وجود ندارد. .
حقیقت اول (حقیقتی که وسیعترین طیف معتقدین یا موافقین در اجتماع را دارا است) باید نتیجهی بحث و گفتوگوی اجتماعی و تغییر و اصلاح نگرشها و درکهای متفاوت باشد، نه همچون مسئلهای هر بار مسئولیت آن (منظور حقیقت است)بر عهده آیین و ایدئولوژی یا رهبری کاریزماتیک یا خانهای مشخص باشد. غیاب چنین دیدگاهی در جامعه برای حقیقت به معنای آمادگی امکان جنگ سیاسی و اجتماعی و مذهبی و برای یکباره پروژه جامعهی مدنی است.کسی( یا گروهی) که معتقد تمام حقیقت نزد اوست و یا حقیقت مطلق و برتر را با خود دارد آماده است تا برای پیاده کردن و اجرای این حقیقت به هر نوع عملی ناشایست و غیرانسانی متوسل شود. در واقع نیز تمامی تجربههای توتالیتاریستی جهان ما نقطه شروعشان از اینجا آغاز می شود که مدعی داشتن حقیقت مطلق و برتر بوده و برای حفاظت از آن و اجرای آن نیز انجام هر عملی را بر خود روا میدارند. کسی که مدعی داشتن حقیقت نهایی باشد تنها به نگهداشتن آن در نزد خود اکتفا نخواهد کرد، چنین عقلانیتی میپندارد که راهحل و پاسخ نهایی تمامی مشکلات و مسائل را با خود دارد، این حاملان حقیقت چنین نمیپندارند که جامعه جایگاه تجمع تعدادی نیروی متفاوت و مخالف با جهانبینیهای متفاوت است، انسان را نیز همچون موجودی صاحب توانایی تفسیر نمیبیند که بتواند پیوسته مسائل را تحلیل نماید، در چنین نگرشی انسان همچون ماشینی مطیع و جذاب برای آن حقیقت غیر قابل تردیدی است که آنها (مدعیان حقیقت مطلق)با خود دارند. چنین نگرشی به حقیقت انسان را از تردید کردن باز میدارد، "شک و تردید" که زیباترین و حساسترین بعد روحی انسان است. تاریخ قرن بیستم به ما میآموزد که تمامی آنهایی که مدعی بودند حقیقت نهایی و مطلق زندگی و تاریخ جهان را با خود دارند و میتوانند با پیاده کردن این حقیقت بهشت را بر روی زمین پدید آورند، همگی جهنمی ساختند که دهها میلیون انسان در آن از میان رفت.
٦- جامعهی مدنی، روشنفکری و روشنفکران : بنای جامعهی مدنی بدون گونهای دانش روشنفکری یا معرفتی ویژه ممکن نیست. این نوع از دانش به صورت کلی دانشی انتقادی و چند جانبه است؛ بدان معنا که در برابر سیاستهای ساکت کردن و کلینگری و نفی حقوق آرام نمینشینند و چند جانبه است بدین معنا که از زبان حقیقتی مطلق سخن نمیگوید و جهان و ویژگیهای آن را به سیاه و سفید تقسیم نمیکند. بدون شک چنین دانشی همزمان دانش شناخت هر فرد و گروه سیاسی، فکری و فرهنگی همراه با حقوق، وظایف، آزادی و هنجارهایشان میباشد. آنچه که از تمامی این تعددها همزمان محافظت مینماید و بنیانهای آشتی اجتماعی را میان بازیگران متفاوت فراهم مینماید حضور گفتمانی سیاسی، حقوقی و روشنفکری است، تفاوت را به رسمیت شناخته و به آنها اجازهی توانایی آشکار برای بیان ایدهها بدهد و قانونی دمکراتیک و آزاد برای رقابت اجتماعی داشته باشد. در چنین شرایطی قوت و ضعف توانایی تفسیر هر نیرویی به برخی آمادگی عقلانیت جهت فعالیت و اداره کردن رقابت توسط آن نیرو در جامعه بستگی دارد، نه وابستهی قدرت و خشونت نیرویی خارجی خود را بزرگتر از حفاظت از تفاوتها و تنوعها ببیند. جامعهی مدنی بدون حضور باوری عمیق به وجود تفاوت و حق متفاوت بودن ممکن نیست. تفاوت و تنوع بنیانی، فکری و اخلاقی و سیاسی است که تفکر جامعهی مدنی بر آن بنا نهاده میشود در آن هنگام که افراد و گروهها نسبت به تفاوتهای خود آگاه باشند، بدین معناست که نسبت به تفاوتهای دیگران و لزوم حفاظت و محترم شمردن آن نیز آگاهند. آگاهی نسبت به تفاوت دیگران نیز به معنای آگاهی از تفاوتهای خویش است. در این جا هر فرد و گروه اجتماعی ناچار است یرای آنکه تفاوتهای خویش را به رسمیت بشناسد ابتدا باید تفاوت دیگران را به رسمیت بشناسد. در این جاست که هنوز روشنفکری که تفاوت را تئوریزه نموده و از پتانسیلها و منافع و شیوهی زندگی و اخلاقیات متفاوت حفاظت نماید، شرطی اساسی برای شکلگیری و تحکیم پایههای جامعهی مدنی است.
٧- جامعهی مدنی و کفر: پروژه جامعهی مدنی ، پروژه ساختن بهشت بر روی زمین نیست بلکه پروژه پیشگیری از ساختن جهنم برروی زمین است .خطرناکترین نوع قدرت، قدرتی است که فریاد ساختن بهشت را سر دهد، همه این گونه فریادها در دریایی از خون ریخته شده تکفیر دینی و ایدئولوژیک طی خواهد شد.
همانگونه که گفته شد حقیقت در جامعهی مدنی نتیجهی دیالوگ و تحرک اجتماعی است؛ بدین گونه حقیقت امری از پیش اهدا شده نیست و به هیچ نحو مطلق نیز نمیباشد. برعکس کفر به معنای انحراف از حقیقت مطلق است، انحراف از حقیقتی که یکی از نیرو های موجود همچون تنها حقیقت با آن به معامله برخاسته و خارج از این حقیقت را همچون سرزمین کفر دینی و ایدئولوژیک تعریف مینماید. هر جایی که از کفر سخن گفته شود بدان معناست که در آن جا حقیقتی وجود دارد که هر کس آنرا بپذیرد به عنوان کافر شناخته میشود. این خود به معنای تأیید مرگ پروژه جامعهی مدنی و دمکراسی است. جامعهی مدنی از جامعهی عقلانی و آزاد سخن میگوید که در آن افراد و گروههای صاحب انتخاب آزاد و مستقل بوده و هر کدام از دیدگاه خود و بسته به درک خود معنای دنیا و سیاست و دین و اخلاق را تحلیل و تفسیر مینماید. آنچنان که پیداست اندیشهای که در اینجا جایگاهی ندارد اندیشه کفر و تکفیر است.
٨- جامعهی مدنی و قربانی ( فدایی ): تفکر قربانی تفکری است که از وجود قدسیتی بالاتر و مبارکتر از جامعه و افراد سخن میگوید، فدایی، پیروزی مقدستر از زیستن را برای خویشتن روایت میکند. همواره در پس اندیشهی قربانی مسئلهای وجود دارد که از زندگی افراد و گروهها مهمتر بوده و پیوسته خواهان بخشش و اهدای زندگی در این مسیر است. تهدیدات تفکر ایثارگری تا زمانی که در مرزهای شماره رمز و پرده و جهان مادی تبدیل گردد، آنگاه هم انسانها و هم جامعه و زندگی قربانی به خدمتکار و برده، مسئلهای که سیاست آن مبارک گردانده، تبدیل میشود. در این حالت نیز قربانیها اسامی متفاوتی به خود میگیرند، ایثار در راه منافع ملی، ایثار در راه منافع جامعه، ایثار در راه امنیت اجتماعی و چندین نام دیگر که هر بار نیز به نحوی انتخاب میشوند. بدون شک هیچ سیاستی وجود ندارد که هر بار بدون درکی مشخص از ایثار و بدون استفاده از تفکر ایثارگری بتواند به حیات خود ادامه دهد، حتی تفکر قرارداد اجتماعی نیز خود باید بر اساس دورههای ایثار تحلیل شود، به عنوان نمونه میشود گفت که در جامعه فرد بخشی از حقوق خود را قربانی بخش دیگر مینماید. مسئله در بودن یا نبودن این اندیشه نیست، مسئله در آن است که این تفکر به زبان سخن گفتن سیاست در جامعه تبدیل شود. بخش مهمی از تجربهی قربانی به ما میآموزد در چه زمانی قربانی به زبان سیاست تبدیل میشود، و در چنین زمانی آنچه که پرسش میشود از رهبر و همراهانش و در بهترین حالت از بزرگان حزب عبور نمینماید. به همین دلیل است که ما نمی توانیم به زبان قربانی سخن بگوییم و همزمان از جامعهی مدنی سخن بگوییم، نمیشود حزب یا جامعهای با زبان قربانیدادن با انسانها سخن بگوید، و ادعا نماید که من حامل پروژهی مدنی کردن زندگی و جامعه و انسان هستم.
پانوشت:
- منظور از کردستان؛ استان کردستان نیست بلکه حکومت محلی کردستان عراق که شامل استانهای اربیل، دهوک، سلیمانیه و کرکوک میشود.
2 - همانند عملکرد نازیسم در اعمال خشونت علیه یهودیان در جریان هولوکاست.
3 - همانند عملکرد حزب بعث عراق در جریان عملیات انفال و کشتار کودکان کرد که خود از آن به عنوان پیشگیری از مشکل سازی کردها در آینده عراق نام میبردند.
نظرات